در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر


در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر

کز پر گشادن او آفاق بست زیور
کز پر گشادن او آفاق بست زیور
نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه
نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه
پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر
پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر
عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون
عکسی ز پای و پرش زد بر زمین ز گردون
ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر
ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر
ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن
ز آن حرف صولجان وش زیرش دو گوی ساکن
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر
آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر
یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد
یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد
کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر
کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر
یک چند چون سلیمان ماهی گرفت و اکنون
یک چند چون سلیمان ماهی گرفت و اکنون
چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر
چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر
عریان ز حوض ماهی سوی بره روان شد
عریان ز حوض ماهی سوی بره روان شد
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر
ویحک نه هر شبانگه در آب گرم مغرب
ویحک نه هر شبانگه در آب گرم مغرب
غسلش دهند و پوشند از حلهٔ مزعفر
غسلش دهند و پوشند از حلهٔ مزعفر
گویی جنابتش بود از لعبتان دیده
گویی جنابتش بود از لعبتان دیده
کورا به حوض ماهی دادند غسل دیگر
کورا به حوض ماهی دادند غسل دیگر
تا رست قرصهٔ خور از ضعف علت دی
تا رست قرصهٔ خور از ضعف علت دی
بیماری دق آمد شب را که گشت لاغر
بیماری دق آمد شب را که گشت لاغر
مانا که اندرین مه عیدی است آسمان را
مانا که اندرین مه عیدی است آسمان را
کاهیخت تیغ و آمد بر گاو قرصهٔ خور
کاهیخت تیغ و آمد بر گاو قرصهٔ خور
شاخ از جواهر اینک آذین عید بسته
شاخ از جواهر اینک آذین عید بسته
چون کام روزه داران گشته صبا معطر
چون کام روزه داران گشته صبا معطر
جیب گهر شکوفه، گوی انگله است غنچه
جیب گهر شکوفه، گوی انگله است غنچه
کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر
کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر
قوس قزح برآمد چون نیم زه ملمع
قوس قزح برآمد چون نیم زه ملمع
کز صنعت صبا شد گوی انگله است غنچه
کز صنعت صبا شد گوی انگله است غنچه
آن غنچه های نستر بادامه های قز شد
آن غنچه های نستر بادامه های قز شد
زر قراضه در وی چون تخم پیله مضمر
زر قراضه در وی چون تخم پیله مضمر
غمناک بود بلبل، گل می خورد که در گل
غمناک بود بلبل، گل می خورد که در گل
مشک است و زر و مرجان وین هر سه هست غم بر
مشک است و زر و مرجان وین هر سه هست غم بر
مانا که باد نیسان داند طبیبی ایرا
مانا که باد نیسان داند طبیبی ایرا
سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفر
سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفر
شب گشت پست قامت چون رایت مخالف
شب گشت پست قامت چون رایت مخالف
روز است آخته قد چون چتر شاه صفدر
روز است آخته قد چون چتر شاه صفدر